مانترامانترا، تا این لحظه: 9 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

مانترا

روزهای زندگی

سلام مانترا جونم. عشق مامان. ببخش منو که زیاد اینجا نمیام. هر بار تصمیم می گیرم بیشتر بیام، اما هر بار فاصله ی اومدنام بیشتر می شه. شاید بخاطر اداره ست. اما دلم می خواد بیشتر باهات وقت بگذرونم. اینقدر با مزه شدی که  حد و حساب نداره. هنوز حرف نمی زنی. اما بیش از هر بچه ی دیگه ای که توی عمرم دیدم، شیطونی می کنی. و من و بابایی کیف می کنیم از کارات. حتی وقتی حالت خوب نیست هم شیطونی های خودتو داری. الان بابایی تو رو برده حموم. کلی بهت اونجا خوش می گذره. یکساعت توی آب بازی می کنی. دو سه روز مریض بودی. سرما خورده بودی . پنجشنبه خاله فیروزه و فرشته اومده بودن اینجا. دایی امیر هم اومد. کلی با بهار و بیتا بازی کردی. البته وقتی خاله و فرشته رو دید...
8 آذر 1394

روزهای زندگی

سلام مانترا جونم. عشق مامان. ببخش منو که زیاد اینجا نمیام. هر بار تصمیم می گیرم بیشتر بیام، اما هر بار فاصله ی اومدنام بیشتر می شه. شاید بخاطر اداره ست. اما دلم می خواد بیشتر باهات وقت بگذرونم. اینقدر با مزه شدی که  حد و حساب نداره. هنوز حرف نمی زنی. اما بیش از هر بچه ی دیگه ای که توی عمرم دیدم، شیطونی می کنی. و من و بابایی کیف می کنیم از کارات. حتی وقتی حالت خوب نیست هم شیطونی های خودتو داری. الان بابایی تو رو برده حموم. کلی بهت اونجا خوش می گذره. یکساعت توی آب بازی می کنی. دو سه روز مریض بودی. سرما خورده بودی . پنجشنبه خاله فیروزه و فرشته اومده بودن اینجا. دایی امیر هم اومد. کلی با بهار و بیتا بازی کردی. البته وقتی خاله و فرشته رو دید...
8 آذر 1394
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به مانترا می باشد